دو بیتی ماندنی
خدایا شاد کن این دل پریشان
خدایا نورِ خوشبختی بتابان
در این دوران که نامردی زیاد است
خدایا هم و غم را پاک گردان
...
خدایا دردِ دل دارم زیاد است
جوانی را هدر دادم به باد است
خدایا روزِ خوشبختی کی آید
دلم در انتظارِ عدل و داد است
...
خدا تا کی بنالم داد و فریاد
چرا در زندگانی دردم آزاد
مگر من بنده ی مخلص نبودم
به من بنگر اواخر عمرم آباد
...
بزن خنجر که زخمم جا بشیند
بنالم تا خدا دردم ببیند
در این بیچارگی ها عشقم آباد
نمی ترسم تر و خشکم بچیند
...
زمانه بیخودی این دل نلرزان
غم و قصّه به دوشت باز گردان
تو مخلوقی و من اشرف المخلوق
تنم در بندو بازی ها نچرخان
...
چرا دنیا چرا سر کردی مأتم
عزیزان را چرا تو بردی کم کم
شکیبا باش ای دل وقتِ فریاد
که دنیا می گذرد با شادی و غم
...
زمانه بس کن از دردم ، نمی دانی تو دل بازی
جهنم تو شدی با من ، چرا با من نمی سازی
گناهم چیست چسبیدی ، به آزارم به بد یارم
صدایِ سرنوشت آمد ، به بد بختی زخود راضی
...
تو دیوانه و دل دیوانه ی توست
تو میخانه و جان می خانه ی توست
نفس دلبان دلبانِ تو هستم
و غم گاهم شده مستانه ی توست
...
تو خود ماهی و من دریایِ ماهی
تو خود راهی و من زنگولِ چاهی
تو برجامی و من دربانِ تقدیر
تو طاووسی و من بر سر کلاهی
...
تو کُشتی من به شالِ راه راهت
و قربانِ تن و زلفِ سیاهت
کشیدی جان به چشمت پایِ زندان
بمیرم خود فدایِ رویِ ماهت
...
تو دریایی و من دریا نگارم
تو خود موجی و من ساحل کنارم
تو مرغابی و من آوایِ مرغان
تو خود ابری و من باران می بارم
...
تو گلچینی و من گل تازه رویم
تو می گفتی و من باید بگویم
تو خود خواهی و من زنجیرِ عرفان
تو سر رازی و من پیچیده بویم
...
جاسم ثعلبی (حسّانی) 14/03/1400
:: برچسبها:
دو بیتی ماندنی ,
:: بازدید از این مطلب : 1259
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0